۳۶۵ روز در صحبت قرآن، نوشته استاد حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهرهمندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعههایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. دویست و بیست و سومین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «چهار جوی بهشتی» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَلَهُمْ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ ﴿محمد۱۵﴾.
مثل بهشتی که پرهیزکاران را وعده کردهاند چنین است که در آن بهشت نهرهایی از آب زلال و گوارا و نهرهایی از شیر پاک که طعم آن هیچ دگرگون نمیشود و نهرهایی از شراب که نوشندگان را وجود و لذّت میبخشد و نهرهایی از عسل پاک و مصفا جاریست و پرهیزگاران رادر آن بهشت همه گونه نعمت و برکت و آمرزش الهی فراهم است. آیا مثل چنین انسانی مانند آن کس باشد که جاودانه در آتش است و او را آب جوشان مینوشانند چنانکه اندرونش را از هم میدرد(15).
این پرده نقاشی نمادین از بهشت و دوزخ قیاس کرده است حال مومنان و کافران را یکی در کمال نعمت و لذت و دیگری در محرومیت و عذاب. این دو به هم کسی مانند. تمثیل بهشتی که به اهل تقوی و فضیلت وعده داده شده نقشی است که از کلک خیال انگیز نقاش ازل در پیش چشم آدمیان تصویر شده است تا در آن اگر به دیده اعتبار بنگرند به سرچشمه معانی راه یابند و معنی بهشت را حس کنند که چگونه در بهشت نهری از عسل و نهری از شراب جاری است و آن آب که بوی ناخوش نمیگیرد و آن شیر که طعمش دگرگون نمیشود چیست و آن آتش سوزان و آب جوشان به چه معناست.
عاشقا دو چشم وا کن چار جو در خود ببین
جوی آب و جوی شیر و جوی خمر و انگبین (دیوان شمس)
جوی خمر و جوی شهد و جوی شیر
نیست جز خُلق لطیف دلپذیر
هفت دوزخ چیست اخلاق بدت
هشت جنّت چیست اعمال خودت (مثنوی)
در تفسیر این چهار جوی سخن بسیار گفتهاند از جمله آنکه آب علم است و شراب حال وجد و بیخویشی است و شیر معرفت و بینش است و عسل شادی پاک و ژرف و بدین معانی است که هر چهار جوی را میتوان پیش از بهشت در همین عالم خاکی به دست آورد و نیز میتوان دید آن کس را که از حرص و حسد و آز و گدا طبعی مردمان را به رنج و محنت افکنده و شادی و خوشی دیگران را از ایشان ربوده و چون گرگ حریص همه را بلعیده است در چه احوالی است؟ و آن کس که از آن شراب به وجد و مستی آمده و از آن شیر نوشیده و از آن آب گوارا نوش کرده و شهد آن عسل در کامش نشسته است در چه ذوق و سرمستی به سر میبرد؟ به چهره آدمیان بنگرید تا روشن شود که هر یک از کدام دستهاند. چهرههایی هست دودزده، روی در سیاهی کرده، مضطرب و هراسناک ومشوق که هر دم از این سوی و آن سوی مینگرد تا مبادا دشمنی در کمین باشد و هر دم عربدهای میکشد و سری از تن جدا میکند و خشمی بر این فرود میآورد و کینهای بر آن، پیداست که از کدام دسته است. و آن کس که چون آب زلال از روی دلنوازی با همه رنگها ساخته و از معرفت به متانت رسیده و از شراب عشق مست و سرخوش است و شیرینترین کلمات را از محبت و مهربانی بر لب دارد پیداست که از کدام دسته است. عجباً که آدمیان منتظرند که در روزی واپسین احوال بهشتیان و جهنمیان را بنگرند در حالی که در نمایشگاه عالم پیوسته این داستان بر روی صحنه است.
یک به یک من میشناسم خلق را
همچو گندم، همچو جو، در آسیا
این زمان ظاهر شدم بر این گروه
«یوم تبیض و تسود وجوه» (مثنوی)
خوبان و عاشقان که در حمام این عالم خود را شستوشو میکنند چهرههایشان از حرارت عشق گل انداخته و پاک و تازه و با طراوتند و حریصان و دنیاطلبان در گلخن حمام به تامین سوخت از خس و خاشاک و نفت و قیر و مال یتیم و صغیر مشغولند چهرهای دودزده و غبار اندود دارند:
هر که در حمام شد سیمای او
هست پیدا از رخ زیبایی او
تونیان را نیز سیما آشکار
از لباس و از دخان و از غبار
حرص تو چون آتش است اندر جهان
باز کرده هر زبانه صد زبان
پیش عقل این زر چو سرگین ناخوش است
گرچه چون سرگین فروغ آتش است (مثنوی)
مولانا در جایی دیگر مثنوی اشاره کرده است که نمونه این چهار جوی را خداوند در زمین نیز پدید آورده است تا مردمان از این شیر و شهد و عسل به اصل باقی و معانی این ماهیات پی برند نه آنکه به این دل خوش کنند و به زودی از آن محروم شوند.
گرچه آلوده است اینجا این چهار
از چه؟ از زهر فنانی ناگوار
جرعهای بر خاک تیره ریختند
زان چهار و فتنهای انگیختند
تا بجویند اصل آن را این خسان
خود بر این قانع شدند این ناکسان
خمر دفع غصه و اندیشه را
چشمه کرده از عنب در اجترا
انگبین داروی تن رنجور را
چشمه کرده باطن زنبور را
تا از اینها پی بری سوی اصول
تو بر این قانع شدی ای بوالفضول (مثنوی)